اینجا حریم من است حریم قلب کوچکم!
قفس تنهایی من و حرف های ناگفته ام...
کسی دلش برایم نسوزد
من این قفس را دوست دارم و تنهایی ام را
تنهایی...
تنها اتفاق این روزهای من است...
اینجا حریم من است حریم قلب کوچکم!
قفس تنهایی من و حرف های ناگفته ام...
کسی دلش برایم نسوزد
من این قفس را دوست دارم و تنهایی ام را
تنهایی...
تنها اتفاق این روزهای من است...
نفــــرین به تـــو ای غریبه
بـــه تـو کــــه روزی آشناترین لحظه هایم بودی
سکوت خسته و قلب شکسته ام را ببین، با من چه کردی؟
آیا تاوان عاشــق شدن و عاشـق بــودن این است؟
اگــر چنین است پس نفــرین بر عشــق
روزگـــــار تنــها شدنم را به انتظـار می گذرانــم...
به تــــو سلام مــی کنم،
تـــا خانه عروجم با دعــای تــــو بنا شود
و دلـــم در آسمـــان آبی مهرت رها شـــود
گاهی اگر توانستی، اگر خواستی
اگر هنوز نامی از من در سر داشتی نه در دل!
در کوچه تنهایی من قدمی بگذار...
شلوغیه کوچه ظاهریست، نترس بیـــــا
نگاهی پرت کن و برو...
همین....
سلامتی اون لحظه که از همه دنیا دلت گرفته
نه کسی رو داری باهاش درد دل کنی
نه دلت میخواد کسی رو ناراحت کنی
سکوت میکنی و تو دلت میگی
خدایا شاید قسمت من این بوده
شکرت که هستی
و منو مثل آدمات تنها نمیذاری...
این روزها “بــی” در دنیای من غوغا میکند!
بــیکس ، بــیمار ، بــیزار ، بــیچاره بــیتاب ، بــیدار ، بــییار ،
بــیدل ، بـیریخت، بــیصدا ، بــیجان ، بــینوا
بــیحس ، بــیعقل ، بــیخبر ، بـینشان ، بــیبال ، بــیوفا ، بــیکلام
،بــیجواب ، بــیشمار ، بــینفس ، بــیهوا ، بــیخود،بــیداد ، بــیروح
، بــیهدف ، بــیراه ، بــیهمزبان
بــیتو بــیتو بــیتو……
قفس به این بزرگی...
کاشکی پـرنده بودم!
مهم نبود پــریـدن...
ولی بـرنده بـودم!
سر تا پایم را خلاصه کنند میشوم مشتی خــاک
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید خـاکی از گلدان
یا حتی غبـاری بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند:
برای "نهایت" برای "شرافت" برای "انسانیت"
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :
"نفس کشیدن" دیدن" شنیدن" فهمیدن"
اَرزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب شده ام
برای " قرب" برای "رجعت" برای "سعادت"
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:
به انتخاب ، به تغییر، به شوریدن، به محبت
وای بـــر مـــن اگــر قــدر ندانــم...
چقدر خوبه بعضی ادما
بدونن که اگه چیزی رو
به روشون نمیاری
"از سادگی نیست"
شاید داری جون میکنی
حرمت یه روزایی
رو نگه داری
که اونا یادشون رفته
حالا مدتیست ذهنم
را خالی کرده ام
از خیال
و دلم را از امید
نشسته ام لب ایوان
و نگاه می کنم
به این روزها
که برای خودشان میروند
رسیده ام به بی حسی
به بی تفاوتی....
رسیده ام به حس برگی که می داند
باد از هر طرف که بیاید
سر انجامش
افتـــادن است...
چـــــه آســـــــان مـــــــــی تـــــوان
از یــــــادهــــــــا رفتـــــ ...
سلام دوستای گلم
این اهنگی که میشنوید یکی از بهترین
اهنگهایی هست که دوست دارم
شاید بعضی ها متوجه نشن چی میگه
واسه همین ترجمشو براتون گذاشتم.
بعضی ادمهــــــا یهو میان...!
یهو زندگیـتــــــو قشنگ میکنن...!
یهو میشن همــــــه ی دلخوشیت...!
یهو میشن دلیل خنـــــده هات....!
یهو میشن دلیل نفس کشیـــــدنت...!
... بعد همینجوری یهو میـــــرن....!
یهو گنــــــد میزنن به ارزوهـــــــــات....!
یهو میشن دلیل همه ی غصه هات و همه ی اشکات...!
یهو میشن سبب بالا نیــومدن نفست...!
.
.
.
.
.
.
.
مراقــــب ایـــن "یـــهــویـــی ها "باشیـــــد...
کاش بودی و میدیدی که زیر باران به یاد تو قدم میزنم
برای خود میخوانم آواز تنهایی را
و می شمارم لحظه های بی کسی را
قدم میزنم کوچه پس کوچه های خالی را
و یاد می کنم لحظه های اشناییمان را
کــــاش خاطره های مرده دوباره زنده شوند...
"کـــــــــــــاش..."
بگـــــــذار زمین روی زمین بنــــــد نبـــــــاشد....
گاهی دلت از سن و سالت می گیرد
میخواهی کودک باشی
کودک به هر بهانه ای به اغوش غمخواری پناه میبرد
و آسوده اشک میریزد
بزرگ که باشی
باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی ...
کاش دلتنگی نیز نام کوچکی می داشت
نام کوچکی تا به جانش میخواندی
تا به مهر اوازش می دادی
همچو مـــرگ
که نام کوچک زندگیست ...
حــــکــایـــت جالبـــــی استــــ
کــه فرامــوش شدگــان
فـراموش کنندگــان
را هــــرگــــز
فـرامـوش
نمـی کنند
روحــــش شـــاد و یــادش گـــــرامـــــــی
خدایا شاهد تنهایی ام باش
بین غم ها تنها ناجی ام باش
پر پرواز من دیریست بسته
تو بگشا و در آزادی ام باش
اسیـــر موج های تند خشمم
تو آرام دل دریایی ام باش
دل خسته خریداری نداره
تو خواهان صفای ذاتی ام باش
در این آشفته بازار محبت
تـــو تنــــها شـــاهد ارزانی ام باش
امشبــــ کــه مـــن پر از تنــهایــی و غرق سکــــوتم
امشب که دلم بی تــابــــ و پر از زمزمه ی رفتن است...
امشب که باز فکر میکنم پایان دنیا منم....
امشب که جز رنج خاطرات و ترس از فردا
در اندیشه ام چیزی نمی اید....
امشب که فکر میکنم پس از مرگم چه خواهد شد....؟
خــــوبـــــ میـــدانــــم...
که گوشه , گوشه ی این شهـــــر غرق گناه است
و به کــام هـــوس رفتــه انـــد عشـــق هـای دروغیـــن روز....
گــاهی نه گــریه آرامت میکند و نه خنــده
نه فریــاد ارامت مـی کــند
و نه سکــوت
آنجاست
که با چشمــانی خیــس
رو به آسمان مــی کـنی و مــی گــویی:
خــــدایا تنها تــو را دارم
تــنهایــم مگــذار...
راستی خدا!
دلم هوای دیروز را کرده...
هوای روزهای کودکی را...
دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم...
ارزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد...
دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم
الفبای زندگی را...
میخواهم خط خطی کنم تمام ان روزهایی که دل
شکستم و دلم را شکستند
دلم میخواهد این بار اگر معلمم گفت در دفتر نقاشیتان
هر چه میخواهید بکشید
این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو ....
دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم
ان را نچینم...
دلــــــــــــــــم میــــــخواهـــــــــــد...
می شود باز هم کودک شد؟؟
راستی خدا!
دلم فردا هوای امروز را می کند...
بَرگَــرد....
به خاک مقدس عشق می افتم.....بَرگَـــرد
رو به کعبه مقدس عشق میکنم.... بَرگَــــرد
در محراب عشق سجده میکنم .... بَرگَــــرد
بیا و در همین دیار عشق و در همین قلب خسته بمان
من تحمل این دوری و فاصله را ندارم
نمی توانم حتی برای لحظه ای دوریت را باور کنم
و نمیخواهم باور کنم.
نمیتوانم وجودی را که بودنش برایم ارامش داشت را از یاد ببرم...
و نمیخواهم از یاد ببرم.
تو که میدانی من بی تو نیستم.
اشکم بر روی گونه ام جاریست.
دلتنگی عجیبی تمام وجودم را گرفته است...
چشم هایم را میبندم
و خاطراتت را هرچند تلخ مرور میکنم...
زیاد دلتنگ شده ام ...
اما این دلتنگی ام با تمام دلتنگی هایم فرق دارد
می روم ...
تا از عشق به تو وضو بسازم...
و به درگاه اَحَدیت..
مُلتَمِسانه تو را بخواهم
دلم بهانه ات را می گیرد
با من از رفتن نگو
یادت هست که چه آرام و بی بهانه از کوچه پس کوچه های دلم گذشتی
و پا به کلبه ی کوچک احساسم گذاشتی...
هیچ می دانی که آسمان این روزها بارانیست؟؟؟
می دانستم که دوریت سخت است اما نه تا این اندازه
به خدا با رفتنت بار دیگر در خود میشکنم
نگذار دیگران شاهد شکستنم باشند...
به خــــــــــدا طاقت دوری از تـــــــــو را ندارم...
بمــــــــــــــــــــان....
تنــها بـودن قدرت میخواهد
و این قدرت را کسی به من داد
که روزی میگفت:
تنــهایت نمیگـذارم...
پی حــس همون روزام
پی احساس ارامش
همون حسی که این روزا
به حد مرگ میخوامش...
دلم میخواد عاشق شم
اخه فکرت شده همه دنیام
اگه عاشق شدن درده
من این درد و ازت میخوام...
اگه این زندگی باشه
اگه این سهمم از دنیاست
من از مردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا
که گاهی با خودم میگم
شایــــد مُـــردم حواســم نیستـــــــ....
هـــــر جنسی هستی بـــــــاش فقط
مـَـــــرد باش....
گفتی از یاد تو میرم نه عزیزم مگه میشه؟!
به جا چشمام قلبم اما پیش توست تا همیشه
فاصله بین من و تو تا کجا دنباله داره
قسمت این بود که جدا بمونیم از هم تا همیشه
روز موعود مطمئن باش
که زیاد هم دور نیست
من کنار تو و تو مال منی تا همیشه
نمی دونم که کجا و با که هستی
نمی خوامم که بدونم
با تو من خونه ای ساختم توی قلبم تا همیشه
مگه تو نخواستی قول من و تو بمونـــه پا برجا
من که موندم ولی از تو خبری پیدا نمیشه
یه روزی یه وقتی جایی چشم من میوفته تو چشمای تو
اما این همون خیاله که با من هست تا همیشه
نمی خوام که نا امیدی بشینه تو قلب خستم
چه دیدی خدارو شاید بشی مال من همیشه
کافه چی قهوه ام را شیرین کن
ان روزها که تلخ میخوردم روزگارم شیرین بود
زندگی ام هیچ گاه اندازه ی تنم نشد
حتی وقتی که خودم بریدم و دوختم
همیشه بهت میگفتم دلم میخواد خوشحالت کنم
چه کنم که حالا دلیل خوشحالیت...
نبودنه مــــنه...
دلتنگ نبودی تا ببینی
بهترین خاطراتت بی رحم ترینشان می شوند
دلتنگی یعنی روبه روی دریا ایستاده باشی
امـــــــــــــا
خاطره ی یک کوچه نفست را بند اورد...
مستی هم درد منو دیگه دوا نمیکنه
غم با من زاده شده شده منو رها نمیکنه
منو رها نمیکنه....
*ادامه مطلب*
یاد سهراب بخیر...
انکه تا لحظه خاموشی گفت...
تو مرا یاد کنی یا نکنی...
من به یادت هستم...
دلم میخواهد...
چند وقتی کرکره دلمو بکشم پایین...
یه پارچه سیاه بزنم درش و بنویسم:
کســــــــی نمرده
فقط دلــــــــم گــــــــرفته....!
تعداد صفحات : 3