نفــــرین به تـــو ای غریبه
بـــه تـو کــــه روزی آشناترین لحظه هایم بودی
سکوت خسته و قلب شکسته ام را ببین، با من چه کردی؟
آیا تاوان عاشــق شدن و عاشـق بــودن این است؟
اگــر چنین است پس نفــرین بر عشــق
روزگـــــار تنــها شدنم را به انتظـار می گذرانــم...